جامعه شيعي در عربستان سعودي

نويسنده:بهزاد احمدي لفوركي
عربستان سعودي، به دليل قرارگرفتن در منطقه استراتژيك خليج فارس و دارا بودن بزرگ ترين ذخاير نفتي جهان، از نگاه بين المللي ارزش بسيار زيادي دارد. در جهان اسلام نيز، اين كشور با داشتن پيشنيه تاريخي بسيار كهن و استقرار خانه خدا در آن، نقش بسيار مهمي ايفامي كند. عربستان سرزميني است كه حضرت ابراهيم در آنجا به فرمان خدا، جايگاه و مأمن اصلي يكتاپرستي را بنيان نهاد و با بعثت رسول اكرم (ص) حيات جديدي را تجربه كرد. عربستان كشوري مذهبي است كه قوانين آن برپايه اسلام وهابي است. مذهب وهابي در عربستان نقش بسيار مهمي را ايفا مي كند و هيچ عملي خلاف آيين آن تحمل نمي شودو عملا تمامي سياست كشور بر پايه اين آيين رسمي پايه ريزي شده است.
درهم تنيدگي وهابيت با قوميت سعودي، به ايجاد پادشاهي اي انجاميده كه در آن مذاهب ديگر اسلامي - چه سني و چه شيعه - جايي براي تنفس، رشد و نمو ندارند؛ به خصوص شيعيان به خاطر ضديت خاص وهابيت با آنها، در شرايط ناگواري، مملو از تبعيض و ستم به سرمي برند.
مقاله حاضر مي كوشد تا تصويري از وضعيت جامعه شيعيان درعربستان سعودي ارائه دهد و اقدامات ضدشيعي رژيم سعودي را بررسي كند، در اين ارتباط، پس از ارائه تاريخچه مختصري از حكومت سعودي و وهابيت و جايگاه آن در ساختار سياسي عربستان، پيشينه تشيع درعربستان، ظهور شيعه سياسي، ساختارهاي سياسي شيعيان و سياست كنوني آنها، بحث و بررسي مي شود. و در ادامه به سياست شيعه زدايي رژيم سعودي و نمونه هاي عيني چنين سياستي توجه مي شود.

وهابيت و حكومت سعودي

عربستان در زمان هاي قديم و پس از ظهور اسلام، همواره ميان دولت هاي محلي و منطقه اي تقسيم شده بود و به صورت ملوك الطوايفي اداره مي شد. با ظهور اسلام و استقرار آن در سراسر شبه جزيره،اين منطقه براي اولين و آخرين بار، تحت لواي اسلام، به وحدت دست يافت و به نحو چشمگيري از ديدگاه سياسي و فرهنگي دگرگون گشت تاجايي كه با گذشت چند دهه، عرب ها به چنين قدرتي دست يافتند كه دوقدرت بزرگ شرق و غرب آن روزگار را از پا در آوردند.
در زمان امويان، قسمت اعظم عربستان جزو قلمرو آنان بود و سپس آل عباس بر آن مسلط شدند. در اواخر قرن دوم هجري قمري، علويان در عربستان قيام كردند؛ اما كاري از پيش نبردند، پس از مرگ متوكل عباسي، قدرت عباسيان روبه زوال نهاد و عربستان هم به دنبال آن، بارديگر داراي حكومت هاي محلي ضعيف و كوتاه مدتي شد كه جز چندين قرن اغتشاش و درهم ريختگي، چيز ديگري را براي آن به همراه نياوردند.(1)
در قرن 16 ميلادي (دهم هجري قمري)، پرتغالي ها حمله به مكه راقصد كردند كه اين فكر عملي نگرديد. در همان قرن خلفاي عثماني كه متوجه عربستان شده بودند، به تدريج سواحل غربي و سپس تمامي عربستان را زير سلطه خود در آوردند. در اين زمان يعني قرن 18ميلادي، محمد بن عبدالوهاب در نجد قيام كرد. وي خود را مصلح مذهبي دانسته و مذهب خاص خود را تبليغ مي كرد. آيين و فرقه جديدبه وجود آمده توسط محمد بن عبدالوهاب، در آغاز با مشكلات فراواني مواجه گرديد، چرا كه مخالفان افكار و عقايد وي عليه او قيام كردند وتعرضاتي انجام دادند كه در نتيجه آنها، وي در صدد به دست آوردن حامياني از حاكم شهر نجد برآمد؛ اما آنها هيچ يك از ترس ايجاد آشوب و بلوا، حاضر به انجام و قبول چنين كمكي نشدند. تا سرانجام، محمد بن سعود حاكم شهر (درعيه) را با خود همداستان كرد. محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود با يكديگر عهد و پيمان بستند كه در اين راه، از هيچ كوشش دريغ نورزند و برمبناي اين قرارداد، عبدالوهاب بر نفوذ مذهبي خويش و محمد بن سعود نيز بر قدرت خود افزودند.
با درگذشت محمد بن سعود در سال 1765 ميلادي، عبدالعزيز به جانشيني پدر منصوب گرديد. وي كه ادامه دهنده راه پدر و طرفدارمذهب عبدالوهاب بود، در سال 1773 ميلادي، شهر رياض را به تصرف در آورد و توانست قلمرو حكومتي خويش را گشترش دهد. وي به دنبال آن قصيم و الاحساء را نيز زير سلطه خود در آورد. در اين زمان روابط نجدو حجاز تيره گرديد و در شهر مكه از ورود طرفداران مذهب وهابي جلوگيري كردند. وهابي ها نيز در مقابل از عبور حجاج عراقي و ايراني ازسرزمين نجد ممانعت ورزيدند كه در نهايت شريف مكه در رفتار خود باوهابي ها تجديد نظر كرد و اين مشكل برطرف گرديد.
به دنبال تجاوزات و دستبردهاي پيروان وهابي به قبايل عراقي درسال 1797 ميلادي، عاقبت از طرف سلطان عثماني به پادشاه بغداد،دستور رسيد كه از اين كار جلوگيري كند كه اين شخص نتوانست كاري ازپيش ببرد. در سال 1798 نيروهاي بغداد براي مبارزه با وهابي ها به نجدرفتند كه كارشان بي فايده بود ويكسال بعد قراردادي بين دو طرف دربغداد به امضاء رسيد. در سال 1801 بار ديگر كربلا مورد تهاجم آل سعودقرار گرفت و مقبره امام حسين (ع) تخريب شد. با مرگ عبدالوهاب ديري نگذشت كه عبدالعزيز بن محمد نيز در سال 1803 به قتل رسيد وسعود بن عبدالعزيز به جاي پدر بر تخت حكومت نشست. وي يكسال بعد توانست مدينه را تصرف كند و در سال 1805 نجف، سپس مكه وجده را نيز به زير سلطه خويش درآورد. با قدرت گرفتن سعود بن عبدالعزيز، محمد علي پاشا والي مصر، از جانب سلطان عثماني مأمورسركوب وهابي ها گرديد. وي پسرش را به حجاز فرستاد و او توانست مدينه را در سال 1812 و مكه را يكسال بعد به تصرف خود درآورد؛ اما دراين سال محمد علي پاشا كه خود فرماندهي قوا را بر عهده گرفت، ازسعود بن عبدالعزيز شكست خورد. پس از مرگ سعود در سال 1814پسرش عبدالله به قدرت رسيد و چون قدرت پدر را نداشت، با والي مصرقراردادي منعقد كرد و به اينگونه حاكميت سلطان عثماني را گردن گرفت ؛ اما در سال 1816 ميلادي اين قرارداد از سوي ابراهيم پاشا والي مصر نقض شد و وي به سركوب وهابيان پرداخته و عاقبت در سال 1818توانست با تصرف درعيه، عبدالله را دستگير و به قتل برساند.
در سال 1824، تركي بن عبدالله از عموزادگان سعود، در رياض حكومت خود را بر اساس حمايت از جنبش وهابي پايه گذاري كرد وتوانست تا سال 1833، تمام سواحل خليج فارس و منطقه مركزي نجدرا تصرف كند و بدين ترتيب آيين وهابي را در سراسر نجد توسعه دهد؛ ازاين پس، اختلافات ميان آل سعود به اوج خود رسيد و اين اختلافات مي رفت كه آن را به اضمحلال بكشاند؛ اما در اوايل قرن بيستم ميلادي،عبدالعزيز بن عبدالرحمن، رياض را از دست خانواده آل رشيد خارج وحكومت خويش را بر آن ثبت كرد و سپس شورش قبايل مختلف ونزاع هاي خارجي را مرتفع ساخت. عبدالعزيز پس از تصرف رياض، مكه را زير سلطه خود درآورد و به كشورگشايي پرداخت. در نتيجه شكستي كه توسط نيروهاي انگليسي بر وهابيون وارد آمد، بالاجبار، با تشكيل كنفرانس عقير، پيماني بين دو گروه سعودي و انگليسي بسته شد و به موجب آن، خط مرزي عراق و كويت و نجد تعيين گرديد. در ژانويه 1926سرانجام سران حجاز، با عبدالعزيز بيعت كردند و او پادشاه حجاز خوانده شد و در 18 دسامبر 1939 فرمان يكپارچه كردن پاره هاي كشور عربي داده شد و از اين پس سرزمين مذكور عربستان سعودي خوانده شد.(2)
بنابراين، عربستان امروزي نتيجه پيوند قدرت سياسي و نظامي خاندان سعودي و محمد بن عبدالوهاب، بنيانگذار فرقه وهابيت است.عبدالوهاب از افراد قبيله بني سنان و عشيره تميم است كه در سال 1703 ميلادي در ناحيه عينيه به دنيا آمد و در جواني به مدينه رفته و درمكتب استاداني چون سليمان بن كردي و محمد السندي به تحصيل مشغول گشت و سپس به بصره و بغداد رفت و در آنجا ازدواج كرد. وي پس از مرگ همسرش به ايران آمد و به كردستان و همدان مسافرت كردو سپس در اصفهان به تحصيل فلسفه اشراق و تصوف پرداخت، سپس به قم رفته و در آنجا از پيروان مذهب ابن حنين شد و در سال 1741ميلادي به عينيه، زادگاه خويش بازگشت و در آنجا به تبليغ عقايدمذهبي خويش پرداخت و كتاب (التوحيد) را كه بيان كننده عقايدمذهبي اش بود، به رشته تحرير درآورد. عبدالوهاب در سال 1792ميلادي درگذشت.(3)
وهابيت نهضتي واحدساز بود و توانست نقش حساسي را در تكامل جغرافياي سياسي عربستان ايفا كند. از بعد سياسي، اتحاد بين وهابيت وقوميت سعودي موجب شد تا قدرت سياسي و مذهبي اين دو در فراسوي پايگاه و هسته قبيله و عشيره، در سراسر شبه جزيره عربستان گسترش يابد و آنها بتوانند، تسلط خود را بر ساير مناطق و قبايل استحكام بخشند. در حال حاضر نفوذ وهابيت به دليل ايفاي اين نقش تاريخي وحياتي، فراتر از نقش رسمي يك نهاد ديني است و از زمان تأسيس رژيم سعودي، وهابيت فرهنگ، آموزش و پرورش و سيستم قضايي آن را شكل داده و در نهايت بر همه تمايلات و گرايش هاي اسلام گرايي سني عربستان تأثير گذاشته است. در عربستان كنوني، مفتي هاي وهابي، در اوضاع سياسي جامعه نقش برجسته اي دارند و وزراي دادگستري، حج و شئون اسلامي، اوقاف، و دعوت و ارشاد با مشاورت آنهاانتخاب مي شوند.(4)
افزون براين وهابيون توانسته اند، در كنار تشكيلات مذهبي حكومتي ووزارتخانه هايي چون وزارت شئون اسلامي، اوقاف، دعوت و ارشاد،سازمان هاي عريض و طويل ديگري را در رابطه با امور مذهبي وگسترش آيين وهابيت تشكيل دهند كه سازمان رابط عالم اسلامي،سازمان علماي بزرگ و سازمان امر به معروف و نهي از منكر، از جمله آنهاست. سازمان علماي بزرگ يا (كبار العلما)، مركب از 21 تن ازعلماي طراز اول وهابي است كه بيشتر فعاليت اعضاي آن صدور فتوا وايفاي نقش مهم و اساسي در مسائل سياسي و مذهبي عربستان است.(5)
از نگاه وهابيون، جماعت زيادي از مسلمانان موحد نيستند، چرا كه مي كوشند تا عنايت خدا را با زيارت قبول اوليا به دست آورند، پس مشركند. آنها هر كس را كه براي روا شدن حاجات خود، از غيرخدا ياري بخواهد، كافر مي دانند، تفسير قرآن بر پايه تأويل را كفر مي شناسند،شفاعت جستن از غيرخدا را كفر مي نامند، ذكر نام پيامبر، ولي يا فرشته را در نماز شرك مي دانند و بر اساس اين آموزه ها، تشيع و شيعيان را كافرو مشرك دانسته و مقابله با آنان را وظيفه ديني خود مي دانند. در رساله عبدالوهاب به نام (كشف اشبهات) بيش از 24 بار افراد غير وهابي كافردانسته شده اند. شخصيت ها و علماي تندرو وهابي علاوه بر جنايات خودعليه شيعيان و اماكن مقدس آنها در سه قرن اخير، در شرايط كنوني،بارها خواستار شدت عمل عليه پيروان اهل بيت شده و اقدامات بسياري را در اين زمينه به انجام رسانده اند كه در ادامه به آنها پرداخته مي شود.

تشيع در عربستان

حضور شيعه در عربستان، به قرن اول هجري، يعني زماني كه شيعيان علي جانشين پيامبر توسط ابوبكر را رد كردند، باز مي گردد. طبري درتاريخ خود تصريح دارد كه نبي مكرم در (يوم الانذار)، سه موضوع مهم را مطرح و عشيره خود را به آن دعوت كرد كه عبارت است از: توحيد،نبوت و ولايت و جانشيني پس از پيامبر كه غير از علي بن ابي طالب (ع)،كسي در آن روز به پيامبر ايمان نياورد و بزرگان قبيله ابوطالب را خطاب كرده، و ولايت و سرپرستي كودكش را به وي به تمسخر تبريك گفتند. ازنظر قرآن نيز حضور شيعه به زمان خود پيامبر باز مي گردد، چنان كه طبري و آلوسي در تفاسير خود، ذيل آيه هفتم سوره مباركه (البينه)، بااشاره به شأن نزول آيه، علي (ع) و پيروان ايشان را مصداق اين آيه معرفي كرده اند.(7)
جمعيت شيعيان در عربستان را منابع مختلف بين 10 تا 15 درصدجمعيت كل كشور، يعني رقمي حدود دو ميليون نفر تخمين مي زنند.طبق سرشماري حكومت سعودي در سال 2004 كل جمعيت عربستان 22/670/000 نفر است كه از اين رقم 16/529/302 نفر شهروندسعودي و بقيه خارجيان مقيم هستند. 10 تا 15 درصد جمعيت شيعه دوازده امامي هستند كه اكثريت شيعيان عربستان را تشكيل مي دهند.بيشتر اين جمعيت در منطقه شرقيه زندگي كرده و در همانجا نيز مشغول به كارند. شرقيه استاني است كه شيعيان به لحاظ جمعيتي، اكثريت غالب را تشكيل داده و از نظر اقتصادي بزرگ ترين منطقه نفتي باگسترده ترين تاسيسات پالايش نفت در عربستان است ؛ در حالي كه تعداد كمي از شيعيان در دمام، مركز استان شرقيه و بزرگ ترين شهر اين استان ساكن هستند، اكثر قريب به اتفاق آنها در شهرها و روستاهاي بين دو واحه بزرگ قطيف و الحساء زندگي مي كنند. الحسأ دو شهر بزرگ به نام هاي هفوف و مبرز دارد كه علاوه بر سني ها، شيعيان نيز در آنهاسكونت دارند. گروه قابل ملاحظه اي از شيعيان اسماعيلي (حدود صدهزار نفر) نيز در استان نجران و حومه آن (در منطقه مرزي نزديك به يمن) ساكن اند.(8) شيعيان دوازده امامي علاوه بر استان شرقيه درمدينه و وادي فاطمه داراي جمعيت هاي بزرگي هستند و در جده ورياض نيز گروه هاي كوچكي تشكيل داده اند. زيدي ها نيز به عنوان شاخه اي شيعي، در شهرهاي جنوبي نجران، جده، ينبوع و عصيرسكونت دارند وابستگي شان بيشتر به زيدي هاي يمني است. علاوه برسه گروه شيعي مذكور، شيعيان بسياري هستند كه به دليل شرايط بدمذهبي در شهرهاي سني نشين در تقيه زندگي مي كنند و از بروز مذهب خود اجتناب مي ورزند.(9)
شيعيان از قرن چهاردهم تا اوايل قرن بيستم ميلادي، در شبه جزيره عربستان، تحت تسلط مداوم نيروهاي خارجي قرار داشتند. به استثناي حدود 70 تا 80 سال زمان حضور پرتغالي ها در قرن شانزدهم. بقيه اين مدت شيعيان تحت قيادت سني هاي خارجي، از جمله دولت عثماني قرار داشتند.(10) عليرغم اين شرايط، شيعيان مقام هاي عالي روحاني رادر اختيار داشتند و تا به قدرت رسيدن سعودي ها، موسسات مهم ديني آنها از جمله مساجد و حسينيه ها همچنان زنده و فعال بود. شيعيان تا آن زمان، آشكارا مراسم عبادي خود را برگزار مي كردند و در حوزه هاي علميه محلي، به فراگيري علوم ديني مي پرداختند. اين پويايي تا دهه 40ميلادي قرن گذشته به اندازه اي بود كه قطيف را نجف كوچك مي خواندند.
در سال 1913، آل سعود منطقه شرقيه را فتح كرد و كنترل آن را ازحاكمان عثماني منتزع ساخت و بعدها آن را در آنچه پادشاهي عربستان سعودي خواند، ادغام كرد. جنگجويان عبدالعزيز بن عبدالرحمن آل سعود كه اخوان ناميده مي شدند، داراي احساسات مذهبي شديد ضدشيعي بودند و جهاد عليه شيعيان، محور اصلي عقايد آنها را تشكيل مي داد. اخوان فشار زيادي بر آل سعود وارد كردند تا شيعيان را به زور به كيش وهابي درآورد يا آنها را به قتل رساند. در پاسخ به اين فشار،عبدالعزيز مبلغ هاي مذهبي وهابي را به منطقه شرقيه فرستاد؛ اما ازتغيير دادن مذهب شيعيان با استفاده از زورخودداري كرد. زماني كه او درسال 1926 درخواست اخوان را رد كرد، آنها شورش كردند كه در نهايت آل سعود، آنها را سركوب كرد. با اين همه اخوان بار ديگر ديدگاه خود را به كرسي نشاندند و تعداد زيادي از شيعيان را به قتل رساندند.(11)
با تأسيس پادشاهي سعودي در سال 1932 ميلادي، سركوب و به حاشيه راندن شيعيان، رنگي دولتي به خود گرفت و به سياست رسمي رژيم تبديل گرديد. رژيم سعودي به طور همزمان، ابزارهاي مختلفي رابراي آرام كردن و به حاشيه راندن اقليت شيعه به كار گرفت كه مهاجرت هزاران مهاجر سني و تاجر از نجد و قصيم به منطقه شرقيه، ساخت شهرها و مراكز تجاري جديد سني نشين، به زوال كشاندن شبكه هاي كشاورزي و تجاري قديمي وابسته به شيعيان، عدم معامله با تجار شيعه و تمايل به همكاري هرچه بيشتر با مركز و غرب عربستان، مصادره باغ هاي نخل داران شيعه و منابع و محصولات آنها توسط رژيم از جمله اين ابزارها بود. همزمان حاكمان سعودي و ناظران محلي، از انجام شعاير و مراسم مذهبي شيعيان به شدت جلوگيري مي كردند ومحدوديت هاي فراواني را در زمينه اعلام عمومي براي نماز و دعا، چاپ انتشار متون ديني، ساخت مساجد و حسينيه و زيارت مراقد ائمه اعمال مي كردند و شيعياني را كه در مراسم مذهبي مانند عاشورا شركت مي كردند، تحت تعقيب و آزار و اذيب قرار مي دادند. نتيجه اين اقدامات اين بود كه بنيانگذاري عربستان سعودي و تسريع شكل گيري دولت دراين كشور، تضعيف جديد و شديد نهادهاي شيعي را به دنبال آورد.(12)

ظهور شيعه سياسي

با تأسيس پادشاهي سعودي و اقدامات آن عليه شيعيان، عملا جايگاه اجتماعي - اقتصادي خود را از دست دادند و تحت فشارهاي شديد قرارگرفتند. در اين شرايط، ديگر آنها در پست هاي مديريتي جايي نداشتند ودر گارد ملي و پليس نيز اصلا به كار گرفته نمي شدند؛ اما تحمل اين شرايط سبب نشد تا آنها به مقاومت علني در برابر رژيم سعودي برخيزندو خواستار تغيير وضعيتشان شوند. روحانيون شيعه در اين دوره، سياست سكوت و مدارا را سر لوحه كارهاي خود قرار دادند و با اين شيوه توانستند،از تشديد وضعيت عليه خود جلوگيري كنند. فعالان جامعه شيعي نيزهيچ يك قويٹ از آزادي هاي بيشتر دم نزده و به جاي آن نمايندگان مهمي در فواصل معين و با آرامي براي رهايي از افراطي ترين اشكال تبعيض به رژيم سعودي عرض حال ارائه كردند.
اما بالا گرفتن انقلاب در ايران و رهنمودهاي امام (ره) موجب تبلورساختار و رهبري سياسي شيعيان سعودي شد و آنها نفوذ معنوي امام وآگاهي از حقوق خود، رفته رفته از دوره خمود و بي تفاوتي بيرون آمدند وبر فعاليت هاي سياسي و اجتماعي خود افزودند. نيروي الهام بخش انقلاب موجب شد تا در شيعيان عربستان، خواست حقوق و آزادي هاي گسترده تر مذهبي جوانه بزند و تحت اين شرايط، نسل جديدي ازرهبران شيعه به وجود آيد كه در آينده، منشأ تحولات گسترده شوند. اين نسل از رهبران شيعه از قطيف و الحساء، تحصيلات خود را در نجف گذراندند؛ جايي كه به تدريج سياست سكوت و مداراي خود را به كناري نهاد. اما پس از اقدام حكومت بعثي در سال 1973 عليه آنها به جرم جاسوسي براي سعودي، تعدادي از آنها به قم آمدند و به ادامه تحصيلات خود در اين شهر پرداختند كه حسين صفار، شخصيت برجسته سياسي شيعه عربستان يكي از آنها بود.(13)
صفار و همكارانش در سال 1974 به كويت مهاجرت كردند؛ جايي كه باكمك آيت الله محمد الحسيني الشيرازي و خواهرزاده اش محمد تقي المدرسي، حوزه علميه اي را تأسيس كردند. علاوه بر صفار، تني چند ازديگر طلاب هسته شبكه سياسي شيعه عربستان سعودي معاصر نيزمدتي را در كويت گذراندند. اين گروه شامل توفيق الصيف و برادرش،فوزي الصيف و محمودالصيف (از تاروت)، يوسف سلمان المهدي (ازصفوا)، حسين مكي الخويلدي (از صفوا) و موسي ابوخمسين و برادرش حسين ابوخمسين (از الحساء) مي شدند.(14) حوزه علميه كويت توانست، در اين مدت پيرواني از عراق و بحرين را نيز به خود جذب كند.
دستاورد اقامت صفار در كويت و آشنايي با تجارب ديگر گروه هاي مقاومت شيعي، نظير حزب الدعوه عراق، تأسيس شبكه هاي سياسي -مذهبي بود كه تا به امروز بر سياست شيعيان عربستان سعودي حاكم بوده اند(16). شاگردان و طلاب در كويت هر از چندي به عربستان بازگشته و جنبش زيرزميني اصلاح شيعه (حركت الاصلاح) را در دهه 70 پايه گذاري كردند. آنها نوارهاي كاست توزيع، مراسم نمازجمعه رابرگزار و متون سخنراني مربوط به تفكر سياسي شيعه را پخش مي كردند.(16)
در سال 1977، صفار و همراهان او به قطيف بازگشتند؛ جايي كه ازيك سو دعاوي آنها، مقامات سياسي و مذهبي را و از سوي ديگرفراخواني آنها راه و روش فعاليت هاي سياسي روحانيون مدارا پيشه را به چالش طلبيد. با پيروزي انقلاب و افزايش انتقادات از خاندان سعود،صفار و يارانش اهميت و برجستگي بيشتري يافتند و شيعه سياسي به يك نيروي قوي كه كنترل كمي بر آن اعمال مي شد، تبديل گرديد. صفارو همراهانش با تأثير گرفتن از انقلاب اسلامي ايران، خلأ داخلي تعدادزيادي از جوانان شيعه را نيرو بخشيده، آنها را به حمايت از دادن پيامي كه مستقيمٹ رژيم را به چالش مي طلبيد، ترغيب كردند. آنها شكايات وتظلمات مذهبي شيعه و جامعه شيعي را مطرح و در نهايت در سال 1979، مهم ترين نافرماني عمومي مدني قرن شيعيان عربستان را به راه انداختند.(17)
مطالبات شيعيان عربستان در آن زمان، به حق برگزاري مراسم مذهبي، پايان بخشيدن به تبعيض، سهم بيشتر از درآمدهاي نفت،فرصت هاي شغلي و مدرن سازي شهرها و جوامع شيعه و همچنين مخالفت شديد با اتحاد رياض - واشنگتن و حضور امريكا در منطقه محدود مي شد و براندازي آل سعود را در بر نمي گرفت. خشم عمومي درنوامبر 1979 راه را براي اعتراض گسترده هموار ساخت و هزاران شيعه به مقابله با تحريم حكومت برخاسته و براي بزرگداشت عاشورا به خيابان ها آمدند.(18) گارد ملي به اين مبارزه طلبي به شدت پاسخ داد وطي چند روز بيش از 20 نفر از شيعيان را به شهادت رساند. سياست سختگيرانه رژيم پس از قيام نوامبر 1979 موجب دستگيري و تبعيدصدها نفر شد و صفار نيز پس از آنكه در سوريه ساكن شود، به ايران پناهنده گرديد. بسياري از افرادي كه در اين دوره دستگير و شكنجه ياتبعيد شدند، در حال حاضر نقشي محوري در صحنه سياست جامعه شيعي عربستان دارند. از جمله اين افراد مي توان به شيخ انصار، جعفرالشايب (عضور شوراي شهر قطيف)، توفيق السيف (ساكن لندن ونويسنده روزنامه عكاظ)، عيسي التريل (عضو شوراي شهر قطيف) وصادق الجبران (فعال سياسي در منطقه الحساء) اشاره كرد.(19)
مشاركت گسترده در اعتراض 1979 انعكاسي از تركيب يك پيام عمومي و سازمان هاي سياسي جديد شيعي بود. چند ماه پيش از اين اعتراض، صفار (حركت اصلاح شيعي) را به عنوان سازمان انقلاب اسلامي در شبه جزيره عربستان مجددٹ نامگذاري كرده بود و با پخش پرچم هايي به نشانه نارضايتي عمومي از شرايط موجود، به رژيم سعودي و دولت امريكا اخطار و هشدار داده بود تا مطالبات شيعيان را برآورده سازند. اعتراض 1979 عملا ماهيت سياسي شيعيان عربستان رامتحول ساخت و آنها را از يك دوره بي تفاوتي يا سكوت هوشمندانه (به گفته برخي فعالان شيعي عربستان)، به مرحله جديدش مشتمل براعتراض و واكنش فعالانه و آشكار به اقدامات رژيم منتقل كرد.(20)
اين مرحله كمتر از يك دهه دوام يافت و از اواخر دهه 1980 ميلادي رهبران تبعيدي شيعه تاكتيك هاي خود را تغيير دادند. آنها به تدريج ازپيام ها و تاكتيك هاي تهاجمي دست برداشته، به اين نتيجه رسيدند كه با واقعيات موجود، نمي توانند به يك انقلاب اسلامي موفق دست يابند.در عوض آنها به تدريج تغيير مسير داده و رويكردي دو وجهي رابرگزيدند كه براساس آن تظلمات و مطالبات خود را عنوان مي كردند وهم به دنبال بهبود روابط با رژيمي بودند كه بر مشروعيت آن صحه گذاشته بودند. اين سياست موجب شد تا سرانجام حكومت سعودي كه ازدرگيري با شيعيان واهمه داشت، به آنان پاسخ مثبت و متناسب داد. درسال 1993 ملك فهد چهار رهبر شيعه و حاميان الصفار (جعفر الشايب،صادق الجبران، عيسي المزيل و توفيق الصيف) را براي بحث و بررسي مطالباتشان به جده دعوت كرد. شيعيان پس از اين جلسه، در ازاي پايان دادن به مخالفت فعال از خارج، توانستند تا زندانيان سياسي خود را كه ازدهه 80 در حبس بودند، آزاد كنند و صدها تبعيدي نيز اجازه يافتند به كشور بازگردند. گذرنامه هاي آنها را اعاده و حق مسافرت به آنان بازگردانده شد. رژيم سعودي همچنين به ارگان هاي دولتي دستور داد تااعمال تبعيض آميز را محدود و متون درسي مدارس را اصلاح كند ورذايل ها را كه به شيعه نسبت داده شده بود، حذف كنند.(22) اگرچه اين توافق نتايج متعددي را درپي داشت ؛ اما تمام مطالبات شيعيان را محقق نساخت و بار ديگر به شكل گيري گروه ها و جريان هاي مبارزه جويانه وكم رنگ تر شدن تاكتيك سازش منجر گرديد.

ساختارهاي سياسي شيعيان عربستان

به شكل قانوني، سازمان يا گروه سياسي شيعي در عربستان فعاليت ندارد؛ اما تعدادي سازمان ها و شبكه هاي غير رسمي وجود دارند كه مطالبات و حقوق شيعيان را دنبال مي كنند. اين سازمان ها عبارت است از:
سازمان انقلاب اسلامي جزيره العرب : اين سازمان همان (حركت اصلاح اسلامي شيعه) (حركه الاصلاحيه) است كه چند ماه پيش از اعتراض 1979 توسط الصفار تغيير نام داد. سازمان انقلاب اسلامي در سال 1970 و در نتيجه مبارزات شيعيان عربستان شكل گرفت و تا چندين سال فعاليت هاي آن به صورت پراكنده بود. اين سازمان به تغيير شكل اقتدار سياسي و مذهبي شيعه در اواخر دهه 70 كمك كرد و در رويارويي با رژيم، تجربه جمعي و علقه هاي شخصي را با هم تركيب كرد. در سال 1975 اين تشكل، فعاليت هاي خود را در منطقه شيعه نشين شرقيه متمركز ساخت و پس از قيام كعبه و منطقه شرقيه، رسمٹ اعلام موجوديت كرد. اين سازمان سعي داشت تا مبارزات خويش را با وسايل ممكن و از راه هاي موثر ادامه دهد، بنابراين به بسيج مردم و سازمان دادن نيروهاي آنها پرداخت. چون اين سازمان براساس ايدئولوژي اسلامي طرح ريزي شده بود و مي كوشيد تا در وهله نخست، به مردم آگاهي سياسي داده، آنها را از وضعيت بسيار وخيم و اسفبار خود واستبداد و وابستگي رژيم حاكم مطلع سازد و به شيوه مبارزه مسلحانه هم اعتقادي نداشت.
سازمان انقلاب اسلامي در حيطه عمل فرهنگي - تبليغي، معتقداست كه بايد با دو خطر عمده و جدي كه فرهنگ اسلامي مردم عربستان را تهديد مي كند و تا اندازه زيادي نيز در مسخ آن موفق بوده، روبرو شد ومقابله كرد كه عبارت است از:
1. غرب زدگي كه به وسيله نشر فرهنگ آمريكايي تحقق مي پذيرد.
2. فرهنگ ارتجاعي كه توسط وهابيون و عمال رژيم و تحت پوشش اسلام بر مردم اعمال مي گردد.
اهداف اين سازمان در اعلاميه اي كه كنفرانس گردهمايي نهضت هاي آزادي بخش تهران در سال 1358 منتشر شد، به روشني مطرح گشته كه عبارت است از:
1. خاتمه دادن به نظام سلطنتي و برپايي حكومت جمهوري اسلامي.
2. مصادره اموال خاندان سعود و محاكمه آنها.
3. قطع كامل فروش نفت به آمريكا، به دليل سياست هاي ضداسلامي.
4. اخراج كليه نظاميان و مستشاران خارجي.(22)
اين گروه در سال 1990 به انتشار مجله (الجزيره العربيه) در لندن مبادرت ورزيد. اين نشريه، يك مجله علمي - تحقيقاتي در خصوص عربستان محسوب مي شد كه مطالب آن مستند بود. ساير ارگان هاي اين سازمان، عربيا مانيتور(در واشنگتن) و بقيع (در تهران) بود.(23)
سازمان انقلاب اسلامي با گذشت زمان از يك سو به دليل اختلافات داخلي و از سوي ديگر، به دليل تبليغات و فشارهاي رژيم سعودي، رو به ضعف گذاشت و كم كم از اهداف اوليه خود فاصله گرفت و اهداف آتي خود را نيز تعديل كرد. نتيجه آن شد كه رهبران سازمان پس از مذاكره باحكومت، كليه فعاليت هاي خود را متوقف كردند و همان طور كه ذكر شد،شيخ صفار، رهبر سازمان، در سال 1993 با قبول دعوت فهد به عربستان رفت. بايد خاطرنشان كرد كه در كنار ضعيف شدن سازمان، تحت فشارشديدي قرار داشتن حكومت سعودي به خاطر اعتراض هاي گسترده مردمي نيز در پذيرش دعوت فهد نقشي اساسي داشت. پس از اين مذاكره و مذاكرات متعاقب آن، سازمان انقلاب اسلامي قبول كرد تا درقبال تضمين آزادي اعمال مذهبي در منطقه احسأ، آزاد شدن شيعيان زنداني، رفع تبعيض شغلي در مورد شيعيان، پذيرش شيعه به عنوان اقليت مذهبي، اجازه بازگشايي مدارس و حوزه هاي علميه، به مبارزات خود عليه رژيم سعودي پايان دهد. همان گونه كه قبلا نيز گفته شد، رژيم سعودي پس از مهار تدريجي اوضاع، از عمل به مفاد قرارداد مذكورخودداري كرد؛ به گونه اي كه در حال حاضر، بسياري تبعيض ها وسختگيري ها همچنان براي شيعيان وجود دارد.(24)
در حال حاضر، سازمان انقلاب اسلامي شبه جزيره عربستان،شبكه اي ضعيف و فاقد هماهنگي مركزي و دفتر عضويت رسمي است ؛اگر چه شيخ صفار در ظاهر رهبر آن است ؛ اما افراد ديگري نظير جعفرالشايب، توفيق الصيف و فوزي الصيف تا اندازه اي از استقلال راي واقتدار برخوردارند. تمركز عمده سازمان در سال هاي اخير بر آموزش،امور خيريه، برنامه هاي وعظ و نگهداري و مراقبت از مساجد وحسينيه ها بوده است. كانديداهاي غير رسمي سازمان انقلاب اسلامي در انتخابات شوراي شهر 2005 در شهرهاي شيعه نشين، تقريبٹ كليه آرارا به دست آورده اند و در سال هاي اخير شيعيان توانسته اند، به واسطه فعاليت هاي الصفار، مراسم عاشورا را علنا برگزار كنند؛ البته برگزاري اين مراسم تنها در روستاها و شهرهاي شيعه نشين و نه مراكزي كه داراي تركيب جمعيتي شيعه و سني هستند، نظير دمام امكان پذير است.(25)

حزب الله عربستان سعودي

حزب الله عربستان سعودي معروف به حزب الله مجاز با پيروان خطامام (انصار خط الامام)، دومين گروه مهم سياسي شيعيان در عربستان سعودي به حساب مي آيد كه به پيروي از خط امام خميني (ره) شناخته مي شوند. گفته مي شود كه اين گروه نام خود را از دانشجويان پيرو خطامام كه سفارت آمريكا را در تهران در سال 1979 به تصرف در آوردند،برگرفته است. اين گروه در سال 1987 ميلادي توسط تني چند ازروحانيون برجسته، از جمله شيخ هاشم الشكوس، شيخ عبدالرحمن الجيل و عبدالجليل الما تأسيس شد. از نظر سازماني، حزب الله عربستان تحت رهبري يك روحاني قرار دارد كه رهبرانش از منطقه شرقيه آمده اند؛ از اين رو حزب الله عربستان ؛ سازماني سياسي - مذهبي است كه از اصل ولايت فقيه حمايت و پيروي مي كنند، در حالي كه سازمان انقلاب اسلامي جزيره العرب به نظارت و دخالت يك روحاني برامور سياسي توجهي ندارد و بر آن تأكيد نمي ورزد و رويكرد سازشكارانه را سرلوحه اقدامات خود قرار داده است. حزب الله عربستان با اين روندكاملا مخالف بوده و كاملا نسبت به خاندان حاكم و حكومت بي اعتماداست.(26) حزب الله پس از آشتي سازمان انقلاب اسلامي با حكومت،اهميت بيشتري يافت و از سوي شيعيان عربستان با اقبال بيشتري مواجه گرديد. مقر اصلي اين حزب در لبنان قرار دارد و ارگان رسمي آن مجله (رساله الحرمين) است كه در بيروت منتشر مي شود. اين سازمان پس از انفجار پايگاه آمريكايي در ظهران عربستان در 25 ژوئن 1996كه منجر به كشته شدن 19 تفنگدار آمريكايي و مجروح شدن حدود500 نفر از آنان شد، به انجام اين عمليات متهم و مورد فشار بسيارزيادي از سوي حكومت قرار گرفت و براساس آن، هر فردي كه احتمال مي رفت، با اين سازمان ارتباط ناچيزي داشته باشد، دستگير، زنداني وشكنجه مي شد. امريكا پس از اين حادثه بسيار كوشيد تا شيعيان عربستان و در ادامه جمهوري اسلامي ايران را مسئول اين انفجار نشان دهد؛ اما مقامات سعودي به دليل اطلاع از واقعيت امر و براي جلوگيري ازتاثير اين امر بر روابط ايران و عربستان ؛ قويٹ و مكررٹ دخالت شيعيان وجمهوري اسلامي ايران را در اين حادثه رد كردند؛ هر چند كه به بهانه آن همان طور كه گفته شد بسياري از اعضاي حزب الله را مورد آزار و اذيت وشكنجه قرار دادند؛ پس از حملات تروريستي 11 سپتامبر و فاش شدن هويت القاعده، حتي خود امريكايي ها هم به اين نتيجه رسيدند كه انفجارهاي اخير مي توانسته كار القاعده باشد.(27)
جامعه علماي مجاز (جماعه علماي الحجاز):اين سازمان در دهه 80 ميلادي قرن گذشته، به وسيله جمعي از طلاب و علماي شيعه عربستان تشكيل شد. مقر اصلي اين گروه در لبنان وسوريه است و بيشتر فعاليت هاي فرهنگي و تبليغاتي انجام مي دهد.(28)

شيعيان ليبرال :

شيعيان ليبرال سكولار به ميزان همتايان سني خود؛ اقليت بسياركوچكي در جامعه شيعي عربستان هستند، در حالي كه برخي اعضاي آنها چون بنيل الخنيزي توجهات داخلي و خارجي را به خود جلب كرده ؛اما درك اين گروه از نفوذ حاشيه اي برخوردار است و نقش مهمي ايفانمي كند. اين گروه فاقد سازمان، سازماندهي و پايگاه هاي اجتماعي نظير مساجد و حسينيه است ؛ از اين رو تا به حال نتوانسته پيامي را كه باجامعه شيعه همخواني داشته باشد، اعلام كند. تمركز شيعيان ليبرال برمسائل كلان ملي به جاي علائق مذهبي يا منطقه اي است و دعوت آنهابه اصلاح مذهبي و ايجاد نهادهاي سكولار موجب اعتراض شديدروحانيون و جامعه شيعيان عربستان است.(29)

سنت گرايان و معترضان :

كوچك ترين گروه بندي اسلامي شيعه متشكل از تعداد معدودي ازروحانيون مستقل است كه فاقد هر گونه سازماندهي اصولي بوده و به عنوان مخالفان الصفار و ديگر طرفداران يكپارچه ملي نقشي حاشيه اي ايفا مي كنند. آنها شامل عناصر مذهبي متساهلي هستند كه توسطحاميان شيرازي (آيت الله محمد الحسيني الشيرازي، روحاني عالي رتبه كربلا) در دهه 70 و نيز پيروان ديگر جريانات مذهبي و سياسي شيعه كه اساسٹ نسبت به رژيم سني حاكم بي اعتمادند، پس زده شدند.اينها معتقدند كه جامعه شيعه كلا بايد از سياست ملي اجتناب ورزد وانحصارٹ بر امور جامعه شيعي متمركز گردد. يكي از اين روحانيون معترض شيخ نمرالنمر، امام مسجدي در روستاي عواقيه در شمال قطيف است كه نوعٹ عليه هر گونه درگيري با آل سعود سخن مي راند.(30)
وضعيت سياسي شعييان عربستان در حال حاضر
با توجه به نقش و جايگاه تأثير گذار سازمان انقلاب اسلامي شيعيان جزيره، به رهبري الصفار در سازماندهي و جهت دهي به فعاليت هاي شيعيان، به خصوص در منطقه شرقي، با بررسي وضعيت سياسي شيعيان عربستان را در حال حاضر، بايد با بررسي گرايش هاي سياسي كنوني اين سازمان آغاز كرد. بر اين اساس، كانون فعاليت شيعيان پس ازبازگشت رهبري آنها از تبعيد در سال 1993، اساسٹ فرقه گرايانه بود؛يعني بيش از هر چيز خود را وقف دفاع از منافع جمعيت شيعه در مقابل ديگر گروه هاي فرقه اي و دولت كردند(31)
اما ديگر وقايع داخلي و خارجي، نظير حملات 11 سپتامبر، مبارزه تروريستي القاعده در داخل عربستان و جنگ عراق موجب شد، تاتعديل هاي مهمي صورت گيرد؛ شيعيان در مواجه با نهادهاي مبارزه طلبانه و خشونت آميز اسلام گرايان وهابي، به عناصر ديگري كه براصلاحات مذهبي و سياسي تصريح داشتند، پيوستند تا از تحريك افراط گرايي در داخل عربستان جلوگيري كنند. بدين ترتيب برخي فعالان شيعه به اعضاي برجسته اصلاحات در سال 2003 در سطح ملي تبديل شدند.(32)
در كنار دستور كار فرقه گرايي شديد، برخي فعالان سياسي شيعه خواستار اصلاحات گسترده نهادي و سياسي، تساهل در قبال محدوديت هاي اعمال شده بر سخنراني ها و نظام سياسي مشاركت جويانه تر شدند. بر اساس اين تفكر برخي رهبران شيعه، در ژانويه 2003طرحي را تحت عنوان (چشم انداز حال و آينده ملت) به ملك عبدالله ارائه دادند كه به مباحثات بيشتر و گسترده اي در خصوص اصلاحات دامن مي زد. جنگ در عراق و سقوط رژيم بعث در اين كشور، به شيعيان عربستان اين قدرت را داد تا مطالبات و خواست هاي خود را با جسارت بيشتري دنبال كنند. شيعيان از اين فرصت كاملا عملگرايانه وهوشمندانه بهره گرفتند؛ يعني با يك سياست دو وجهي، از يك سوتلاش كردند تا مطالبات و تظلمات جامعه شيعي را به طور متناوب بيان دارند و از سوي ديگر، وفاداري خود را به كشور سعودي و عدم سوء استفاده از شرايط موجود به خصوص وضعيت عراق نشان دهند. شيعيان در اين چارچوب، درست سه هفته پس از سقوط صدام، در اواخر آوريل 2003عرض حالي را با نام (شركاي ملت) تقديم امير عبد الله ؛ وليعهد آن زمان كردند. در اين عرض حال، در حالي كه اساسٹ وفاداري شيعيان به رژيم سعودي نشان داده شده بود، بر تظلمات مستمر جامعه شيعه تأكيدو به تغييرات فراگير براي پايان دادن به تبعيضات دعوت شده بود.شيعيان در اين عرض حال، همچنين خواستار آزادي بيشتر در مراسم عبادي، گسترش فرصت هاي سياسي، محدود كردن تنفر فرقه اي شده،با صريح بر تعهد امضا كنندگان به ملت، مسئله نياز به مكاني امن تر رابراي شيعيان در داخل ملت مطرح كرده بودند. شاهزاده عبدالله در جلسه حضوري، شفاهٹ به رهبران شيعيان قول داد كه نگراني هاي آنان رارسيدگي مي كند.(34)
با اتخاذ اين رويكرد ملي، حدود 15 نفر از روشنفكران شيعه توانستند،به ائتلاف مركز گرايي كه عريضه ژانويه 2003 را صادر كرده بود،بپيوندند. در ميان آنها جعفر الشاين (مبارز حقوق شيعيان) و محمدالمحفوظ وجود داشتند. اين اقدام از سوي رهبر شيعيان عربستان، يعني حسن الصفار نيز حمايت مي شد. اين مركز گرايي از سوي رژيم سعودي كه همواره نگران فعاليت هاي جدايي طلبانه از جمله از سوي شيعيان است، با استقبال مواجه شد.
در حال حاضر جنبش شيعيان در عربستان سعودي، روند دو وجهي ومسالمت آميز خود را همچنان حفظ كرده است. در حال حاضر اغلب شيعيان به اين نتيجه رسيده اند كه امنيت جامعه آنها با بقاي رژيمي كه مي تواند به خوبي از رفتارهاي افراطي و كينه جويانه وهابي ها و سلفي جلوگيري كند، تامين مي گردد، از اين رو تأكيد بر وحدت ملي، همزيستي،همكاري و محوريت اسلام نيز براي از بين بردن ترديدها نسبت به عدم وفاداري به رژيم سعودي طراحي شدند. نتيجه اين سياست، تساهل بيشتر رژيم سعودي با شيعيان، حق برگزاري مراسم روز عاشورا در آزادي نسبي از مارس 2004، و پيروزي قاطع در انتخابات 3 مارس 2005بوده است. ناگفته نماند كه هنوز اين اعتقاد قوي نزد وهابي ها وجود دارد كه شيعيان تنها در انتظار فرصت بوده و منتظرند، تا به كمك يك كشورخارجي، كشور مستقل خود را بنا نهند(36).

شيعه زدايي و مصداق هاي آن در عربستان

در كشوري چون عربستان سعودي كه بنيان هاي مشروعيت آن بر پايه اصول وهابيت و اتحاد تاريخي با آن نهفته است، شيعه زدايي و ضديت با شيعيان، همچون يك اصل بوده و از قرن هجدهم ميلادي تا به امروز، شواهد تاريخي زيادي در اين زمينه به چشم مي خورد. صلاح الدين مختار، از نويسندگان وهابي مي نويسد: (در سال 1216 هجري قمري امير سعود با قشون بسيار، متشكل از مردم نجد و عشاير جنوب وحجاز و تهامه و نقاط ديگر، به قصد عراق حركت كرد و در ماه ذي القعده به كربلا رسيد و آنجا را محاصره كرد. سپاهش برج و باروي شهر راخراب كرده، به زور وارد شهر شدند و بيشتر مردم را كه در كوچه و بازار وخانه ها بودند، به قتل رساندند. آنها با تخريب اماكن مقدس شيعي،نزديك ظهر با اموال و غنايم فراوان از شهر خارج شدند و در نقطه اي به نام ابيض گرد آمدند. خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت وبقيه به نسبت هر پياده يك سهم و هر سواره دو سهم، بين مهاجمان تقسيم شد. در حقيقت اين اصول ضد شيعي وهابيت است كه در طول ساليان گذشته، منشأ ظلم و اقدامات كينه توزانه عليه شيعيان و تبعيض وتنفر از آنها بوده است. امروزه فرقه گرايي، همراه با تبعيض ضد شيعي،به يك نابه ساماني موجي داخلي در عربستان تبديل شده است. نهادمذهبي وهابيت با وجود كاهش اقتدار، همچون گذشته مبناي مشروعيت رژيم را تحكيم مي كند و در عوض آل سعود از چالش با آن واز جمله عناصر بر جسته ضد شيعه آن، خودداري مي ورزد. در گذشته نيز،به خصوص پس از پيروزي انقلاب، فرقه گرايي و شيعه ستيزي يك ابزاراستراتژيك ارزشمند براي رهبران سعودي به شماررفت كه براي كنترل جريانات آزادي طلب، نشأت گرفته از انقلاب و گسترش نفوذ عربستان در سراسر خاورميانه و آسياي مركزي به كار مي آمد.(38)
نتيجه تحولات عراق نيز كه به افزايش قدرت شيعيان و تحقق حقوق آنها و آغاز رقابت سياسي و حتي نظامي بين شيعيان و سني ها انجاميده،وضعيت موجود را تشديد كرده و موجي از نگراني را نه تنها درعربستان،بلكه در ديگر كشورهاي سني كه جمعيت هاي شيعه در كشورهاي خوددارند و به آنها ظلم و ستم مي كنند، بر انگيخته است و موجب افزايش خشونت، هم در كلام و هم در عمل عليه شيعيان شده است و برخشونت هاي فرقه اي افزوده است.
از نظر وهابي ها شيعيان كافر بوده و مروج شرك هستند. آنها از اصول توحيد تجاوز كرده، مرتكب گناه بدعت شده اند؛ گناهي كه مجازات آن مرگ است. وهابيون شيعيان را مسئول سقوط خلافت اسلامي در بغداد،تهاجم مغول ها و كشتار بسياري علماي خود مي دانند؛ اتهاماتي كه دروغ بودن آن بسيار واضح و آشكار مي نمايد. بر اين اساس جامعه شيعيان عربستان، جامعه اي است كه ستم ها، تبعيض ها و ناروايي هاي بسياري را تحمل كرده است. از مظاهر آشكار تبعيض، عدم حضور يا حضور نادرشيعيان در پست هاي رسمي حكومتي است. تاكنون هيچ وزير يا عضوكابينه سلطنتي اي شيعه نبوده است. وقتي ملك فهد در سال 2005مجلس شورا را از 120 نفر به 150 عضو گسترش داد، تنها دو نفر شيعه ديگر به اعضاي آن اضافه شد و در كل تعداد آنها به 4 نفر رسيد. در شكل دهي مجدد و همزمان شوراي 15 نفره منطقه اي در منطقه شيعه نشين پيشرفته نيز اعضاي شيعي اين شورا از 2 نفر به يك نفر كاهش يافت.(39)
در حالي كه عربستان بيش از 37850 مسجد دارد و تاكنون بيش از1600 مسجد در سراسر دنيا ساخته است، شيعيان عربستان حق ندارند،مسجدي براي خود بنا كنند و تاريخ ساخت معدود مساجد موجود نيز به زمان حكومت عثماني ها باز مي گردد. علاوه بر اين بسياري مساجد وحسينيه هاي شيعيان در شهرهاي مختلف شيعه نشين تخريب شده وشيعيان خانه هاي خود را به صورت مخفي به مسجد يا حسينيه تبديل كرده اند. مساجد شيعيان در روزهاي مراسم مذهبي توسط پليس بسته مي شود و شيعيان حق ندارند، در شهري چون قطيف، حتي مراسم جشن و عروسي خود را در هتل ها يا اماكن عمومي برگزار كنند.(40)
از بعد آموزشي در مدارس و دانشگاه ها نيز درجات بالاي تبعيض قابل مشاهده است. دانشجويان شيعه از تعصب و خصومت آشكار اساتيدوهابي كه مرتبٹ آنها را به عنوان كفار، مشركان يا رافضي مي خوانند، درعذاب اند. آنها در دانشگاه ها به سختي پذيرفته مي شوند و به عنوان كادراجرايي يا آموزشي به استخدام در نمي آيند. در مقاطع تحصيلي تكميلي به خصوص در دانشگاه هاي علوم ديني، نظير دانشگاه محمد بن سعوديا دانشگاه اسلامي مدينه، دانشجوياني كه پايان نامه خود را عليه شيعيان بنويسند، تشويق شده و پايان نامه هاي آنان با هزينه دولت چاپ و منتشر مي شود.(41)
در مدارس وضعيت از دانشگاه ها بدتر بوده و معلمان و دانش آموزان شيعه، هر دو در فشار و تبعيض قرار دارند. در كلاس هاي درس از دانش آموزان خواسته مي شود، شيعيان را با عنوان رافضي بخوانند و متون درسي كه توسط روحانيون وهابي و براساس تفاسير آنها تهيه و منتشرمي شوند، مملو از مطالب كينه توزانه عليه شيعيان بوده، در آنها شيعيان لعن و تكفير شده اند. به معلمان شيعه هشدار داده شده كه عقايد خود رابه صورت شخصي نگهدارند، در غير اين صورت با اقدامات تنبيهي مواجه مي شوند. آنها در سلسله مراتب اداري ارتقا نمي يابند و مديري دربين آنها ديده نمي شود؛ براي مثال از ميان 47 مشاور آموزشي كه در سال 2000 از سوي اداره آموزش و پرورش منطقه شرقيه انتخاب شدند، حتي يك معلم شيعه حضور نداشت.(42)
در بعد آموزش ديني نيز وضعيت بسيار تبعيض آميز و ظالمانه است.رژيم سعودي آموزش ديني از پايين ترين سطوح تا سطوح عالي آن راچه در مراكز دولتي و چه مراكز خصوصي، تحت نظارت و كنترل خود دارد.روحانيون شيعه حتي اجازه ندارند كه به شكل خصوصي به آموزش آموزه هاي شيعه بپردازند؛ از اين رو بسياري روحانيون تحصيلات خود رادر ايران يا عراق مي گذرانند و به عربستان باز مي گردند. جداي از موضوع مدارس و آموزش، شيعيان با فشارهاي مضاعف ديگري نيز مواجه اند.اشتغال در دستگاه هاي امنيتي ـ نظامي و انتظامي نادر و چشم اندازارتقاي درجه برا ي كساني كه شاغل اند، وجود ندارد. تبعيض در بخش خصوصي نيز متداول است. نتيجه اين رفتار فقر نامتناسب و شرايطسخت اجتماعي براي شيعيان بوده است. (43)
در كنار اين تبعيض هاي متداول، هستند وهابيون افراطي اي كه شيعيان را دشمن مي پندارند و با آنان به مثابه يك دشمن رفتار مي كنند.در سال 1991 عبدالله بن عبدالرحمن الجبرين، يكي از اعضاي وقت شوراي عالي علما، فتوايي صادر كرد كه بر مبناي آن شيعيان مرتدمعرفي شده، ريختن خون آنها مباح است. وي در ژانويه 1994 در پاسخ به سوالي در خصوص نماز شيعيان در مساجد سني فتوايي صادر كرد وطي آن تصريح كرد كه آنها دشمن هستند و به دليل دروغي كه به خدابستند، در جنگ با خدايند. وي در فتوايي ديگر در همان سال، در پاسخ به سؤالي درباره نحوه برخورد با شيعيان در محل كار گفت كه نشان دادن انزجار، بيزاري و تنفر نسبت به آنها ضروري است و تلاش براي انقياد وسركوب آنها اولي است. (44)

نتيجه گيري

شيعه ستيزي تا زماني كه وهابيت از اركان و اجزاي اصلي رژيم سعودي باشد، از سوي اين رژيم حمايت و بنابر مقتضيات زمان وبرآوردهاي استراتژيك به كار گرفته خواهد شد؛ هم چنان كه پس ازپيروزي انقلاب اسلامي و گسترش نفوذ معنوي آن، عربستان از اين ابزاربراي كنترل بخش هاي شيعه نشين خود و ديگر مناطق شيعه نشين دركشورهاي همجوار، از جمله عراق و بحرين و گسترش وهابي گري درنقاط ديگر از جمله آسياي مركزي، افغانستان و پاكستان بهره برده است ؛اگر چه حوادث 11 سپتامبر تا حدودي موجب شد تا از جو شيعه ستيزي وشيعه زدايي در عربستان كاسته شود؛ اما با سقوط رژيم بعثي عراق وقدرت يافتن شيعيان در اين كشور، اين روند بار ديگر تقويت شده وخصومت بين شيعه و وهابي افزايش يافته است ؛ در حال حاضر بسياري سلفي هاي عربستان در عراق هستند و به خاطر كشتن شيعيان و نه مبارزه با اشغال گر خارجي، يعني ايالات متحده، در اين كشور حضوريافته اند.
از سوي ديگر، اگر چه سياست حكومت سعودي در قبال شيعيان، ازخصومت ذاتي و ريشه اي از بدو تأسيس به رودررويي در پي رويدادهاي 1979 و در سال هاي اخير و بعد از قدرت يافتن ملك عبدالله به تنش زدايي گراييده ؛ اما حاكمان سعودي، همچنان كه گفته شد، از روي هدف،متناوبٹ و با احتياط، محوريت ها و تبعيض ها را عليه شيعيان اعمال مي كنند و بخش هاي خصوصي از هيچ ظلمي به شيعيان دريغ نمي ورزند.

پي نوشت ها:

1. برآوردهاي استراتژيك عربستان سعودي ( سرزميني - سياسي)،نجف زراعت پيشه، موسسه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بين المللي ابرار معاصر تهران، تهران 1384، صص 14 - 13.
2. عربستان سعودي، رقيه سادات عظيمي، موسسه چاپ و انتشاروزارت امور خارجه، تهران، 1375، صص 87 ـ 82.
3. برآورد استراتژيك عربستان سعودي (سرزميني ـ سياسي)، همان،ص 17.
4. عربستان سعودي، همان، ص 14.
5. همان، صص 16 ـ 15.
6. همان، ص 17.
7. مسئله شيعه در عربستان سعودي، مترجم : محسن يوسفي، مؤسسه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بين المللي ابرار معاصر تهران، تهران،1386، ص 168.
8. همان، ص 168.
9. www.shianews.com
10. آسمان محترم و جنگ مقدس : سياست، فرهنگ و تاريخ اسلام شيعه، ژوان كول، نيويورك، 2001، ص 42.
11. مسئله شيعه در عربستان سعودي، همان، صص 169ـ168.
12. همان، ص 170.
13. همان، ص 173.
14. روزنامه المدينه، 8 اكتبر 2004.
15.Mamoun Fandy، Saudi Arabia and the Politics of Oissent، Newyork،1999،P.198.
16. مسئله شيعه در عربستان سعودي، همان، ص 174.
17. همان، ص 175.
18. Jacob Goldberg،the Shia Minoritg in Saudi Arabia،in Juan Cole andNikki kiddie(Eds)، Shiasm and Social Protest،New york،1989.
19. مسئله شيعه در عربستان سعودي، همان، ص 177.
20.همان.
21.Graham E،Faller and Rahim Francke، the Arab Shia:the ForgohenMuslims،New york،1999،P.190
22.برآورد استراتژيك عربستان، همان، صص 204-205.
23. همان.
24.ساختار حكومت و بحران مشروعيت در عربستان سعودي، حسن گليوند درويش وند، پايان نامه كارشناسي ارشد ديپلماسي سازمان هاي بين المللي، تهران، دانشكده روابط بين الملل وزارت امور خارجه، 1376،صص 93-94.
25. مسئله شيعه در عربستان سعودي، همان، ص 183.
26. همان، ص 1840.
27. برآورد استراتژيك عربستان، همان، ص 206.
28.ساختار حكومت و بحران مشروعيت در عربستان سعودي، همان،ص 96.
29. مسئله شيعه در عربستان سعودي، همان، صص 185-186.
30. همان.
31.Crisis Group Middle East،North Africa Report،N.28، can Saudi ArabiaReform itseif? 14 July 2004
32..Ibib
33. مسئله شيعه در عربستان سعودي، همان، ص 1790.
34. همان، صص 179-180.
35. همان، ص 133.
36. همان، ص 181.
37.www.Sibtagn.com
38.Ceisis Group Report،N.95،the state of Sectarianism in Pakistan،18 April2005.
39. مسئله شيعه در عربستان سعودي، همان، ص 191.
40.www.shianews.com
41..Ibib
42. مسئله شيعه در عربستان سعودي، همان، صص 192-193.
43. همان.
44. همان، ص 194.